نامه ای عاشقانه از یک زن به همسر شهیدش ...
اگر آنقدر وقتت پر است و مشغول زندگی ات هستی که در ویترین هیچ فروشگاه نصیحتی، کالای جذابی چشمانت را نمی آراید، خواهش می کنم چند دقیقه و فقط چند دقیقه وقت بگذار و نامه زیر را بخوان.
خودت باش و خودت، چند دقیقه همه چیز را از خودت دور کن، تعصب،علاقه، عادت و ...
چند سطر زیر را مهمان من باش، نامه ای است عاشقانه از یک زن به همسر شهیدش ...

سرشارم از تو و مهربانی ات. آغاز می کنم به نام او که وجودم را از مهر تو لبریز کرد. همو که قشنگترین لحظه های زندگی ام را با بودن در کنار تو رقم زد. تو را فرستاد تا همه فکر و ذکر "فاطمه" شوی و هم شب و روزش. اهل خانه در خوابند. چشمهایم نشانی از خواب ندارند. این سکوت شبانه فرصت خوبی است به هوای نوشتن برای تو. قلم به دست بگیرم و با تو حرف بزنم. نمی خواهم فکر کنم که تو دیگر رفته ای، دیگر تو را نمی بینم. می خواهم به ماه که امشب قرص کامل است چشم بدوزم و تک تک خاطرات قشنگی را که در طول یکسال بودن در کنار هم تجربه کرده ایم مرور کنم. تلخ و شیرین را با هم به یاد خواهم آورد. یادم نمی رود که روزی مثل همین قرص ماه بر آسمان شبزده دلم تابیدی، روشنم کردی و من در لحظه لحظه این یکسال به بودن در کنار تو بالیدم. هنوز هم می بالم. چیزی عوض نشده تنها بین من و جسم خاکی تو فاصله افتاده همین. پس تو هم کمکم کن تا ذهنم یاری کند. مثل همیشه که حتی فکر کردن به تو وجودم را از لذتی شیرین سرشار می کرد.
امشب نیز سرشارم کن، توکلت علی الله
علی عزیزم سلام، رفیق زیباترین لحظه های زندگیم سلام، حالت چطور است؟ حتماً خوبی، دیگر کلیه ات اذیتت نمی کند. دیگر لازم نیست نگران کبدت باشم. کبدت که از کار افتاد آخرین فرصت برای پیوند کلیه و رهایی از رنجی که شب و روز با تو بود، از دست رفت. علی جان، یادت هست چه دردی می کشیدی و کوتاه نمی آمدی. به محض آنکه دردی به سراغم می آمد می گفتی: " خدایا! درد و رنج فاطمه را هم به من بده، نکند فاطمه ام درد بکشد ... " همین دعایت بود تا وقتی درد از وجودم رخت بربندد، به سهم خودت از دردم راضی نبودی و من چاره ای نداشتم جز آنکه خوب شوم.
حالت خوب است. چون دیگر نگران قرص ها و هزینه های درمان نیستی، نه نگران تشخیص های گوناگون و نه دکتری که از روی تنگ نظری دارویت را عوض کند. حتی به قیمت ...
بقیه در ادامه مطلب ...
چون آينه رو سفيد بايد شد و رفت