شهيد علمدار شهیدی که خود را مجازات می کرد

جانباز شهید سید مجتبی علمدار در تاریخ 11 بهمن ماه 1345 هنگام اذان صبح در یک خانواده متدین و مذهبی در شهرستان ساری به دنیا آمد.

به گزارش «تابناک»، سیّد، فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم بود. او در تاریخ 17 تیر ماه 1366 ملبس به لباس مقدس سپاه اسلام شد و پس از عملیات کربلای 5 ضمن حضور در بیشتر عملیات ها چند بار مجروح شد و پس از پایان جنگ نیز، در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلای ساری مشغول به خدمت شد.

سيد مجتبي كه مداح اهل بیت (ع) هم بود در تاریخ 11 بهمن 1375 ـ سالروز تولدش ـ در اثر جراحات شيميايي به سوی معبود خود شتافت.

سید مجتبی در یکی از دست نوشته هایش آورده است:

«ما اگر عاشق جبهه بودیم، به خاطر صفای بچه هایی بود که لذت های مادی را فراموش کردند و اکنون ما نیز چون شماییم. وقتی در خون خویش غلتیدیم و چشم از دنیا بستیم، فکر می کردیم که دیگر همه چیز تمام شد اما این گونه نشد. دردهای شما در فراق ما، دل ما را بیشتر آتش می زند. درست است که ما به هر چه می کنید، آگاهیم؛ اما این بلای بزرگی بود که ای کاش نصیب ما نمی شد. وقتی شما از این و آن طعنه می خورید و لاجرم به گوشه اتاق پناه می برید و با عکس های ما سخن می گویید و اشک می ریزید، به خدا قسم این جا کربلا می شود و برای هر یک از غم های دلتان این جا تمام شهیدان زار می زنند».


مزار شهید بزرگوار سید مجتبی علمدار

شهید سید مجتبی علمدار برای نزدیکی به خدا با خود عهدهایی بسته بود. در این روزها و شب های مبارک ماه رحمت و برکت ـ رجب ـ که بهانه های خوبی داریم تا به خدا نزدیکتر شویم، نگاهی داریم به آن عهدها که باید آنها را قوانین شهید علمدار بنامیم و چه خوب است که الگوی راهمان باشند:


قانون نخست

خداوندا! اعتراف می کنم به این که قرآن را نشناختم و به آن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم، اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این دده آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم.

قانون دوم

پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا نخواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک ۲۴ ساعت را بخوانم.

قانون سوم

خدایا! اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم. اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید بیست ریال صدقه و هشت رکعت نماز قضا به جا بیاورم.


قانون چهارم

خدایا! اعتراف می کنم از این که شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شب پنجشنبه و جمعه باشد. اگر به هر دلیل نتوانستم شبی را به جا بیاورم، باید به جای هر شب پنجاه ریال صدقه و یازده رکعت نماز به جا بیاورم.

قانون پنجم

خدایا! اعتراف می کنم به اینکه (خدا می بیند) را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خود کار کردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح های جمعه سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم، باید هفته بعد ۴ صبح زیارت عاشورا و یک جز قران بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم، باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه دو حزب قران بخوانم.

قانون ششم

حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم باید به ازای هر صلوات ده ریال صدقه بدهم و صد صلوات بفرستم.

قانون هفتم

حداقل باید در هر بیست و چهار ساعت هفتاد بار استغفار کنم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم در بیست و چهار ساعت بعدی باید سیصد بار استغفار کنم و باز هم سیصد به ششصد تبدیل می شود.

قانون هشتم

هر کجا که نماز را تمام می خوانم، باید دو روز روزه بگیرم. بهتر است که دوشنبه و پنجشنبه باشد. اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را انجام دهم، در هفته بعد باید به جای دو روز، سه روز و به ازای هر روز، صد ریال صدقه بپردازم.

قانون نهم

در هر روز باید پنج مسأله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم روز بعد باید پانزده مسأله را بخوانم.

قانون دهم

در هر بیست و چهار ساعت، باید پنج بار تسبیحات حضرت زهرا (س) برای نمازهای یومیه و دو بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیل نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم، باید به ازای هر یک بار، سه بار این عمل را تکرار کنم.

از دیروز تا به امروز...

دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم

« آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز»

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود

« جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد »

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم .

" شهید شوشتری"

.:: شادی روح همه ی شهدا صلوات ::.

سلام بر این امام

هر تجمع کوچکی اگر رهبری خردمند و مدبر را در راس برنامه هایش نداشته باشد، به سرعت از اهداف اولیه اش دور می شود و اختلافات، هرچند در حد تفاوت سلیقه باشد، هم می تواند ریشه ی حرکت را بخشکاند.


وقتی فقدان رهبری آگاه برای یک جمع کوچک تا این حد شکننده و توام با سقوط باشد، قطعا انقلابی در سطح کلان نیاز مبرمی به رهبری با مختصات خاص خود دارد.

انقلاب اسلامی ایران اگر پس از 15 سال مجاهدت و ایثار مردم به پیروزی رسید، علاوه بر فداکاری ملت، تمامش را مدیون داشتن رهبری آگاه، شجاع، مدبر و متقی می باشد و ولایتمداری مردم از رهبرشان از مهمترین علل آن پیروزی تاریخی بود.

پس از پیروزی انقلاب و در دوران تثبیت نظام هم این اطاعت پذیری امت از امامشان مسیر انقلاب را از لابلای پیچ و خمهای بعضا ساقط کننده به صراط المستقیم هدایت نمود و با عبور از فتنه های مختلف صدر انقلاب، حتی از 8 سال دفاع مقدس هم به سلامت عبور کرد.

رحلت جانگداز و غم گستر امام راحل اما زخمی بر پیکره ی انقلاب وارد نمود. دشمنان، که برای چنین روزی خوابهای آشفته ای دیده بودند سرمست از این هجران، به تکاپو افتادند تا انقلاب یازده ساله را مصادره به میل خود کنند. اما از این نکته غافل بودند که امیرالمومنین(ع) خبر داده بود که زمین هرگز از حجت خدا خالی نخواهد شد...

همچنان که خورشید روز چهاردهم خرداد در مغرب غروب کرد و خورشید سحرگاه پانزدهم از مشرق طلوع، با غروب غم انگیز امام خمینی(ره)، امام خامنه ای طلوع درخشانی داشت.

... اینک، 22 سال از زعامت حضرتش می گذرد و هر روز، بیشتر از روز قبل بر داشتن چنین رهبری افتخار می کنیم. امت به امامی می نازد که در گذر از همه ی این 22 سال، انواع امتحانات و آزمایشات سخت و پیچیده را پشت سر گذارده و اینک، چنان کوهی استوار، نه تنها در زیر بار این امانت سنگین الهی قم خم نکرده، بلکه پرصلابت تر از قبل، در حال رهبری جهان اسلام و هدایت آن به سمت نقطه ی موعود می باشد.

امام خامنه ای، افتخاری است برای ایران، شیعه و جهان اسلام. رهبری الهی که بر دلها حکومت می کند و دیکتاتوران عالم را به چالش کشانده است. آنان که فتنه پیچیده 88 را طراحی کرده بودند، به اعتراف رده های میانیشان در دادگاهها، به این یقین رسیده بودند که ظرف مدت کوتاهی تیرشان به هدف خورده و پرونده این انقلاب، که چشم امید تمام مسلمانان و مستضعفان جهان شده، را خواهند بست. اما امام خامنه ای تیغ کلامش را از نیام کشید و با بصیرت بخشی به امت، بار خواص مردود و ساکت را نیز به تنهایی به دوش کشید تا به تنهایی علمدار پیروزی ملت در فتنه شود و هیچ احدالناسی از مسئولین در این پیروزی خود را شریک نداند. از تمام روسای همه جا گرفته تا رده های مختلفی که با پنهان شدن در لقب خواص، همیشه سرسفره ی خوردن و بردن از این انقلاب میهمان ناخوانده بودند، همه کیش و مات شدند و تنها حضرتش با جمعی عمار، که ازقضا کمتر مسئولیت و پست کلیدی در مملکت داشتند، و با حمایت انقلابی و بی سابقه ی امت از پیچ فتنه 88 عبور کردند و از این امتحان سخت با سربلندی کامل بیرون آمدند.

پس از آن، با به راه افتادن ماجرای خط انحرافی و درگیر شدن دولتی، که به آن بسیاری دل بسته بودند، فضای کشور به سمت غبارآلود دیگری در حال کشیده شدن بود. حضرتش ندا دادند که مسایل را اصلی- فرعی کنید اما باز هم عده ای راه را گم کرده بودند در بیراهه ها در پی نوری می گشتند.

جهان اسلام بیدار شده است و انرژی بایکوت شده ی امت اسلامی در حال فعال شدن است. تونس فریاد اسلامخواهی سرداده است، مصر به پا خاسته است، یمن دیکتاتورش را فراری داده، لیبی درجه های سرهنگ را به باد فنا داده، بحرین درصدد برافراشتن پرچم استقلال و اسلام است، اردن به سفارت صهیونیست رحم نمی کند و عربستان و کویت و دیگر کشورهایی که تحت استعمار سیاسی آمریکا و غرب و صهیونیسم هستند، درصف تحول هستند و برای به نتیجه رسیدن این همه، رهبری الهی، دلسوز، شجاع، مدبر، متقی و آگاه لازم است.

امام خامنه ای، اولین ضرب شست را در مصر نشان می دهد؛ خطبه ای عربی در تهران، انقلابی عظیم در قاهره.

خبرنگاران گزارش دادند که پس از انتشار بلوتوثی خطبه های امام، چنان جنبشی در دلهای امت مسلمان مصر به راه افتاد که ظرف یک هفته، رژیم مستحکم و آمریکایی- صهیونیستی نامبارک سقوط کرد و انقلاب اسلامی مصر، در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.

امام، برای هدایت امت اسلام و هدایت آنان تا پیروزی و همچنین انذار نسبت به خطرات پیش رو، دست به کار شد. اولین کنفرانس بین المللی بیداری اسلامی.

سخنران افتتاحیه چنان مستحکم و قاطع سخن فرمود که مستعمان حاضر در مجلس، دروازه های قلبشان برای دریافت پیام امام باز کرده بودند. امام برای دلنشین شدن و فهماندن سخنانش از همه چیز بهره برد؛ کلام الله مجید، کلام امیر و حتی ادبیات عرب. او به همه فهماند که داشتن رهبری مطلع و البته شجاع غنیمتی است که امت باید قدردانش باشد. با استفاده از تجربیات گذشته و مطالعاتی که بر نقشه های پیچیده دشمن داشت، طراحی بدخواهان را حتی تا چهارمین مرحله نقش برآب نمود؛ و البته با توجه به جوانان غیور اسلامی در سراسر جهان اسلام، امید خود و امت را این جوانان برخاسته و بیدار دانست...

سلام بر این امام؛ خدای را شاکریم که در برهه ای از زمان تاریخ فرصت حیات داشته ایم که تحت زعامت چنین رهبر فرزانه ای قرار داریم. وقتی لب به سخن باز می کند، چهارستون غرب و شرق به لرزه می افتد و از شجاعتش. زمانی که امت را خطاب می کند دلهای جان نثارانش را مجذوب می کند و وقتی از جهان اسلام دم می زند، گویی با یکایک این عالم وسیع آشنایی از نزدیک دارد.

صاحب این قلم امیدوار است نخبگان، خواص و به ویژه توده های بیدارشده ی امت اسلام با دریافت عمق پیام امام خامنه ای، برای موفقیتهای بیشتر و بهتر و در نهایت، پیروزی نهایی اسلام و سپردن این پرچم به دست صاحب اصلی اش سر از پای نشناسند. ان شاء الله

میثم نادی /  مداح اهل بیت (ع)

بیداری اسلامی

بیانات مقام معظم رهبری در اجلاس بین‌المللی بيدارى اسلامى

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلوة والسّلام على سيّدنا محمّد و آله الطّيّبين و صحبة المنتجبين.

قال اللَّه العزيز الحكيم: بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم. «يا أيّها النّبىّ اتّق اللَّه و لا تطع الكافرين و المنافقين انّ اللَّه كان عليماً حكيماً. واتّبع ما يوحى اليك من ربّك انّ اللَّه كان بما تعملون خبيراً. و توكّل على‌اللَّه و كفى باللَّه وكيلاً».
به حضار گرامى و ميهمانان عزيز خوشامد ميگويم. آنچه ما را در اينجا گرد آورده، بيدارى اسلامى است؛ يعنى حالت برانگيختگى و آگاهى‌اى در امت اسلامى كه اكنون به تحولى بزرگ در ميان ملتهاى اين منطقه انجاميده و قيامها و انقلابهائى را پديد آورده كه هرگز در محاسبه‌ى شياطين مسلط منطقه‌اى و بين‌المللى نمى‌گنجيد؛ خيزشهاى عظيمى كه حصارهاى استبداد و استكبار را ويران و قواى نگهبان آنها را مغلوب و مقهور ساخته است. شك نيست كه تحولات بزرگ اجتماعى، همواره متكى به پشتوانه‌هاى تاريخى و تمدنى و محصول تراكم معرفتها و تجربه‌ها است. در صدوپنجاه سال اخير حضور شخصيتهاى فكرى و جهادى بزرگ جريانساز اسلامى در مصر و عراق و ايران و هند و كشورهاى ديگرى از آسيا و آفريقا، پيش‌زمينه‌هاى وضع كنونى دنياى اسلامند.

همچنانكه تحولات دهه‌هاى پنجاه و شصت ميلادى در تعدادى از اين كشورها كه به رژيمهاى غالباً متمايل به تفكرات و ايدئولوژيهاى مادى منتهى شد و به اقتضاى طبيعت خود پس از چندى در دام قدرتهاى استكبارى و استعمارى غرب گرفتار آمد، تجربه‌هاى درس‌آموزى‌اند كه سهم وافرى در شكل دادن به انديشه‌ى عمومى و عميق كنونى دنياى اسلام دارند. ماجراى انقلاب كبير اسلامى در ايران كه در آن به تعبير امام خمينى عظيم، خون بر شمشير پيروز شد و تشكيل نظام ماندگار و مقتدر و شجاع و پيش‌رونده‌ى جمهورى اسلامى و تأثير آن در بيدارى اسلامى امروز، نيز خود داستان مفصل و در خور بحث و تحقيقى است كه يقيناً فصل مشبعى در تحليل و تاريخ‌نگارى وضعيت كنونى دنياى اسلام را به خود اختصاص خواهد داد. حاصل آنكه حقايق رو به افزايش كنونى در دنياى اسلام، حوادث بريده از ريشه‌هاى تاريخى و زمينه‌هاى اجتماعى و فكرى نيستند تا دشمنان يا سطحى‌نگران بتوانند آن را موجى گذرا و حادثه‌اى در سطح بينگارند و با تحليلهاى انحرافى و غرض‌آلود، مشعل اميد را در دل ملتها خاموش سازند.

من در اين گفتار برادرانه ميخواهم بر روى سه نقطه‌ى اساسى درنگ كنم:

1- نگاهى اجمالى به هويت اين قيامها و انقلابها.
2- خطرات و آسيبهاى بزرگى كه بر سر راه آن قرار دارد. 3- پيشنهادهائى در علاج‌جوئى و پيشگيرى از آسيبها و خطرها. 1- در موضوع اول، به نظر من مهمترين عنصر در اين انقلابها، حضور واقعى و عمومى مردم در ميدان عمل و صحنه‌ى مبارزه و جهاد است، نه فقط با دل و خواست و ايمانشان، بلكه علاوه بر آن، با جسم و تنشان. فاصله‌ى عميقى است ميان چنين حضورى با قيامى كه به وسيله‌ى يك جمع نظامى يا حتى يك گروه مبارز مسلح در برابر چشمان بى‌تفاوت مردم يا حتى مورد رضايت آنان انجام ميگيرد. در حوادث دهه‌ى پنجاه و شصت در تعدادى از كشورهاى آفريقا و آسيا، بار سنگين انقلاب را نه قشرهاى گوناگون مردم و جوانان از همه جاى كشورها، كه دستجات كودتاگر يا هسته‌هاى كوچك و محدود مسلح بر دوش داشتند. آنها تصميم گرفتند و عمل كردند و آنگاه كه خودشان يا نسل پس از آنها بر اثر انگيزه‌ها و عوامل قابل شمارش، راه خود را عوض كردند، انقلابها به ضد خود تبديل شد و دشمن بار ديگر بر آن كشورها تسلط يافت. اين بكلى متفاوت است با تحولى كه بر دوش توده‌ى مردم است و آنهايند كه جسم و جان خود را به ميدان مى‌آورند و با مجاهدت و فداكارى، دشمن را از صحنه بيرون ميرانند. در اينجا اين مردم‌اند كه شعارها را ميسازند، هدفها را معين ميكنند، دشمن را شناسائى و معرفى و تعقيب ميكنند، آينده‌ى مطلوب را، اگر چه به اجمال، ترسيم ميكنند و در نتيجه اجازه‌ى انحراف و سازش با دشمن و تغيير مسير را به خواص سازشكار و آلوده و به طريق اولى به عوامل نفوذى دشمن نميدهند. در حركت مردمى ممكن است كار انقلاب با تأخير انجام گيرد، ولى از سطحى‌گرى و ناپايدارى به دور است؛ كلمه‌ى طيبه‌اى است مصداق كلام خداوند كه فرمود: «ألم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء». من وقتى پيكر دلاور ملت پر افتخار مصر را از تلويزيون در ميدان تحرير ديدم، يقين كردم كه اين انقلاب پيروز خواهد شد. حقيقتى را بگويم: پس از پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل نظام اسلامى در ايران كه زلزله‌ى عظيمى را در حكومتهاى دنياطلبان شرق و غرب پديد آورد و ملتهاى مسلمان را در جوش و خروشى بى‌سابقه انداخت، ما غالباً انتظار داشتيم كه مصر پيش از همه جا به پا خيزد. سابقه‌ى جهاد و روشنفكرى و تربيت شخصيتهاى بزرگ مجاهد و متفكر در مصر، اين توقع را در دل ما برمى‌انگيخت. اما از مصر صداى واضحى شنيده نميشد. من در دل، خطاب به ملت مصر اين شعر ابوفراس را زمزمه ميكردم: اَراكَ عَصِيَّ الدَّمعِ شيُمتُك الصبر/اَما لِلهوى نهىٌ عليك و لا امرٌ
بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

سرلشكر پابرهنه (شهيد عباس بابايي)

سرلشكر شهيد عباس بابايي

فرمانده نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي

نام پدر: اسماعيل

تولد: 1329/9/14- قزوين

شهادت: 1365/5/15

عمليات برون مرزي در منطقه سردشت

محل دفن: گلزار شهداي قزوين


از ساختمان عمليات كه اومديم بيرون، راننده منتظر ما بود اما عباس بهش گفت:
« ما پياده مي يايم. شما بقيه بچه ها رو برسون .»
دنبالش راه افتادم. جلوتر كه رفتيم صداي جمعيت عزادار شنيده مي شد.
عباس گفت: «بريم طرف دسته عزادار. » به خودم اومدم كه ديدم عباس كنارم نيست.
پشت سر من نشسته بود روي زمين. داشت پوتين ها و جوراب هاش رو در مي آورد.
بند پوتين هاش رو به هم گره زد و آويزونشون كرد به گردنش.
شد حر امام حسين (ع) . رفت وسط جمعيت شروع كرد به نوحه خوندن.
جمعيت هم سينه زنان و زنجير زنان راه افتاد به طرف مسجد پايگاه.
تا اون روز فرمانده پايگاهي رو اينطور نديده بودم عزاداري كنه.
پاي برهنه بين سربازان و پرسنل، بدون اينكه كسي بشناسدش...

راوي: سرهنگ خلبان فضل الله نيا


پيام تسليت رهبر معظم انقلاب به مناسبت درگذشت مادر شهيدان "جهان آرا" + عکس

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت مادر شهیدان جهان آرا، این بانوی صبور را تسلیت گفتند.

خبرگزاری فارس: پيام تسليت رهبر معظم انقلاب به مناسبت درگذشت مادر شهيدان "جهان آرا"

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر امروز (یکشنبه) در پیامی به مناسبت رحلت والده‌ی شهیدان جهان آرا، درگذشت این بانوی صبور را به بازماندگان و همرزمان این شهدای عزیز تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر معظم انقلاب به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت بانوی صبور، مادر شهیدان جهان آرای عزیز را به روح مطهر آن شهیدان و به همه‌ی بازماندگان و همرزمان ایشان بویژه پدر بزرگوار شهیدان تسلیت می گویم و امیدوارم روح مطهر این بانوی بزرگوار در کنار ارواح طیبه فرزندان عزیز خود مشمول رحمت و مغفرت و رضوان الهی باشد.

سیدعلی خامنه ای                   20 /شهریور /1390

زیباترین واژه ی هستی : مــــــــــــــــادر

 او مادر است؛ مادری از تبار سرود آتش؛ او خواند آخرین ترانه عشق را و دید آخرین تکاپوی ماهی ها را بر خاک. مادر دیدمت امروز وقتی دست هایت را و دهانت را کنار یادهای نافراموش، آویختی. در چشم هایت درد بود؛ درد آویختن از گریبان خشکیده ؛نه هنوز مادر؛ باور نداری نمی گذاریم نامت مچاله شود.

به گزارش مهر مادر محمد؛ امروز در خونین شهر نیستی تو تنهاییت را به نوای باقیمانده ات را بر شاخه های کهنه، آتش زده ایی. مادر باور می کنی آنجا دیگر خرمشهر تو نیست؛ آنجا را بعثی ها؛ خانه ات را در مشت ها فشرده اند و خیابان هایت را. مادر لهجه بندری ات، در باد دیگر نمی رقصد.

مادر اینجا تهران است میدان گرگان؛ تو با عکس فرزندانت نفس می کشی. تو ایستاده ای همچون آفتاب. هر چند گلویت و حافظه ات را در زیر باران موشک ها و خمپاره ها جای گذاشتی اما مشامت را نه.

مادر تو به یاد داری که زنان این شهر را آواره بیایان ها کردند و مردانش را خاکستر. گهواره علی محمد و محسنت را سوزاندند و تو را ؛ با نوای مادرانه ات تنها گذاشتند.

دیدم امروز عکس نخلی را بر دیوار. همان نخل های قطعه قطعه؛ راستی مادر آن پوتین کدام جگر گوشه ات بود که بر دیوار آویخته بودی و نگاه خیره ات را مهمان آن کردی! پوتین محمد جهان آرا؛ محسن جهان آرا یا علی جهان آرا.

راستی ببخشید مادر؛ فاطمه ات گفت که علی زیر شکنجه ساواک تنها در 22 سالگی جانش را فدا کرد و کمر تو را خم. از او حتی سنگ قبر هم نداری. سنگ قبر تو تنها نشان آن پیرمرد گورکنی است که شاید برای آرامش دلت گفت، پسرت اینجاست.

مادر شهیدان جهان آرا، اینها تنها توصیفاتی از او بود؛ وقتی به درب گشوده خانه اش رسیدیم با صدای آرامش و با لهجه خرمشهری اش دعوتمان کرد؛ او 10 سال است به بیماری آلزایمر مبتلا است و تنها به عکس های فرزندان شهیدش نگاه می کند و نام محمدش را زمزمه.

فاطمه فرزندش از او برایمان گفت: مادرم 16 ساله بود که ازدواج کرد و ساکن خرمشهر شد. پدرم خیاط بود و او اولین فرزندش احمد را در 17 سالگی به دنیا آورد و در نهایت خداوند هشت پسر و پنج دختر به او هدیه کرد.

مادر نکند از آن روز می دانستی سه هدیه به خدا داری. فاطمه می گوید: عاشق مسجد بودی و نخل. عاشق نماز اول وقت. همیشه می گفت قرآن آیه جهاد دارد.

آخ مادر. مادر!دو وقتی خاک سرخ را زیر چکمه های تجاوز دیدی سکوت شهر را با نام محمد و محسن درهم شکستنی. "نماز ظهر را در صحن مقدس آسمان بخوانید؛ ما خرمشهر را خرم می خواهیم؛ نه خونین و زخمی" این ها جمله هایت به محمد بود.

درست است؛ فاطمه گفت: برادر هایم به پشتوانه دعای مادر گروه حزب الله خرمشهر را تشکیل دادند و یک پیمان نامه نوشتند که در حضور مادر با خونشان امضا شد؛ اولین سختی مادرم دستگیری محمد بود و یک سال زندانی. بعد از آزاد شدن دیپلم گرفت و در دانشگاه تبریزرشته مدیریت دانشجو شد اما آنجا طاقت نیاورد و گروه مبارزه منصورون را با محسن رضایی و حاج آقا رشید تشکیل دادند اما علی را در سال 55 دستگیر کردند و مادر کفش های آهنین پوشید و درزندان ها به دنبال علی. بعد از او احمد و خواهرم هم دستگیر شد.
به مادر نگاه می کنم. در نگاهش هنوز هم شراره آزادگی موج می زند؛ او دعوت بلورین استقامت و ایثار است. دستانش بوی بهشت می دهند. مادر نمی دانی با تعریف های فاطمه است چه قدر از ایمان تو به وجد آمده ام، چه قدر متحیرم از این همه صبر و ایستادگی و استقامت.

کاش می شد مادر تا بافنده پریشان موهای تو گردم. دوست دارم نگاهم کنی تا نگاهمان آینه دار خاک مقدست گردد. بر می گردیم در خرمشهر و بوی تن داغ نخل ها. علی سال ها در زندان و تحمل شکنجه شهید شد و مادرم تنها با عکسش در بهشت زهرا دعایش کرد. تنها گورکن با دین عکسش به مادر گفته بود او اینجاست در همین قبر و ما سال ها در بالای سر همان خانه اشک ریختیم. بعدها که شکنجه گر او اعتراف کرد که علی را شکنجه داده واز او هیچ صدایی بلند نشده است "مادرم لبخند زد."


آخ مادر! برایت پیروزی بود و شیرت را حلالش کردی. می دانم وقتی این را شنیدی غبار محنت از چهره ات پاک شد! دستان خسته و زخمی ات را سایبان قلبت کردی و برایش دعا.

عروسی محمد و خطبه عقدش را بالای سر علی خوانده ای، فاطمه گفت. می دانم آنها را آنجا بردی تا نفس بکشند و بوی خوش قدم های صمیمی اشان را در ریه هایت جاری کنی. مادر آن روز می دانستی راه درازی در پیش داری؛ نه؟!

فاطمه با بغض می گوید: مادر مشهد بود از آنجا تماس گرفت و پرسید که محمد از جنوب آمده یا نه؟ تعجب کردیم به او گفتیم محمد قرار است بیاید؟ صدا قطع شد ساعتی بعد شنیدیم هواپیمای فرماندهان سقوط کرده است. همسرشان پسر دومشان را باردار بودند تلفن زنگ زد و گفتند: محمد هم در هواپیما بوده.

به مشهد زنگ زدیم و به مادر گفتیم که محمد زخمی شده؛ مادرم گفت: من می دانم ایشان شهید شده است. مادر گفت: من خواب علی را دیده ام. او با لباس احرام آمده و می گوید من آمده ام محمد را به مکه ببرم. به او گفتم مرا با خودت ببر، گفت نه برای شما زود است فقط آمده ام دنبال "محمد".

عجب مادر غمدیده و داغداری! مادری نجیب و صبور!
مادرم بعد از آزادسازی خرمشهر به ما می گفت: قد راست کنید! شانه هایتان را محکم نگه دارید.

مادر سخت است بگویم تو کشورت را به خون تپیده می خواستی، کوچه هایت را بدون بن بست، کبوترهایت را بی حصار، آسمانت را آبی، نخل هایت را سر بلند، خانه هایت را آباد. می بالم به تو مادر به سرافرازی ات. به غرورت. به مردانگی و غیرت فرزندانت.

محسن هم اسیر شد و مادرم تمام وجب به وجب خرمشهر را برای یافتن او گشت. مادر می بینمت در خرمشهر که برای رهایی فرزندت جار زدی! رو به آسمان فریاد زدی آنقدر که که ابر از مویه های تو گریست. نمی فهمم مادر دردت را. اما می دانم تنها سه سال است به تو که فراموش کردی ای می گویند محسنت شهید است و هنوز نه از او پلاکی است و نه تکه استخوانی!
"چرا سیاه پوشیدی" شنیدم این را به فاطمه بعد از شهادت همسرش جانبازش هم گفتی. خودت هم سیاه نپوشیدی. فاطمه گفت.

مادربه دلیل فراموشی هر چند ماه یکبار خاطراتی را یادش می آید که بسیار آزارش می دهد. می گوید: صدای موشک ها را می شنوی. خانه امان بدون سقف شد و صدای فریاد دردش از ترکش بلند می شود. او دوست دارد به خرمشهر برود اما تن بیمارش این توان را از ما گرفته است.
وقتی تلویزیون آهنگ ممد نبودی ببینی را پخش می کند؛ او آرام آرام می گرید.


به مادر نگاه می کنم و تنها می گوید: بفرمایید! مادر می خواهی بگویی فراموش کرده ای خرمشهر را! مادر یادت می آید که کدامین شب، شب بوها را به رایحه رایج مهربانی ات دعوت کرده ای.

مادر قلم توانای وصف تو را ندارد پس سلام به تو ای مادر خرمشهر! هنوز که هنوز است، چهره آفتاب خورده و گرده زخم خورده تو، یادآور لهجه غلیظ غیرت و غربت تو و بلندی همت هفت آسمانی توست.

سلام بر تو ای مادر! ای حضور جاودانه فریاد! ای تجلی تماشایی عشق و شعور! مادر فراموشن کرده ای. آن روزهایی که امواج با شکوه شانه هایت به شدت تکان می خورد و هر آشوبی را همچون خسی به میقات دوردست ترین حادثه ها می برد.

مادر! نامت، هنوزکه هنوز است پر از ترکش است و یادت هنوز که هنوز است پر از حماسه است. آن شب چه شبی بود که در آن آتشبارهای سنگین و منورهای رنگین از هر آتشی گدازنده تر و از هر منوری، روشن دل تر بودی و دل آشوب تر، که قرن هاست همسایه حماسه حسینی و همنشین عشق.

مادر! می گویند هر شهیدی که به خاک بیفتد، کبوتری از آن نقطه به هوا بر خواهد خاست که مقصدش کربلاست و آن کبوتر خونین بال قاصدی از جانب سیدالشهداء علیه السلام است تا با پرواز روح مطهر شهید به سوی آسمان ها همراه شود.اما من می دانم در آن وقت مبارک که پیشانی محمد؛ محسن و علی بر خاک افتاد و خطوط شهادت بر آنها نقش بست، هزاران کبوتر از مقتلشان به آسمان پر کشیدند که هر یک حامل دعایی از تو بودند.

می دانم مادر. آغوش مهربانت زخم خنجر دشمن است، اما تو آن رودی که اقیانوس ها را نیز تاب برآشفتنت نیست؟ مادر، چشم بگردان و گوش بخوابان بر دروازه های شهر بشنو آواز خوش پیروزی را، بشنو فریادهای مسجد جامع را و هم نوا شو با لحظه های آبی آزادی. امروز بشنو شهر خون و قیام آزاد شد.

راستی خدایا.. جایی بهتر از بهشت هم سراغ داری؟ برای زیر پای این مادر می خواهم.

شهید جهان آرا

در ادامه مطلب می خوانیم :

* مقاومت به روایت شهید محمد جهان آرا

* شهید محمد جهان آرا به روایت حضرت آیت الله خامنه ای

* قسمتی از وصیت نامه فرمانده شهید

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

ادامه نوشته

اینجا، سومالی است...

برای خاطر سومالی

--------------------------------------------------------------
لطفا تا باز شدن عکس ها شکیبا باشید
--------------------------------------------------------------

اینجا، سرزمینی است
که انسان هایی در آن زندگی می کنند

صبح،
هفت نفر از خانه بیرون می روند.


به دنبال پیدا کردن رزق حلال.

شب، 4 نفر به خانه باز می گردند.

سه نفر از اعضای خانواده، در اثر گرسنگی به خانه نرسیدند.

اینجا، مدتی است که باران نمی آید.

قحطی شده.

اینجا سومالی است...

اینجا، سومالی است ...


اینجا سومالی است ...

در این روزهای گرم تابستان، خیلی از آنها هم مثل ما روزه می گیرند.


آنها مثل ما وقتی روزه هستند، گرسنه و تشنه می شوند.

اما مثل ما حسابی سحری نمی خورند.

شاید بعضی روزها اصلا سحری نخورند.

یعنی ندارند که بخورند.

اینجا سومالی است ...

هر مشکلی داشته باشیم، از گرسنگی نمی میریم.

انصاف دهیم.

برای خاطر مروت، به رسم پهلوانی، از رهگذر مردانگی.

اما از این ها مهم تر،
برای خاطر مسلمان ماندن.


مسلمانی، مردانگی است.


اینجا سومالی است ...

این سخن پیام آور خداست
(صلی الله علیه و آله) : کسی که صبح بیدار شود در حالی که دغدغه امور مسلمانان را ندارد،
مسلمان نیست.


برای آنکه خدا در این روزهای سرنوشت، از ما قهرش نگیرد.

آنان محتاج ترین هستند.

حتی فقرای ما هم باید به سهم خود، به اینان کمک کنند.

اینجا سومالی است ...

حال که راهی برای کمک باز شده،


روز قیامت در محضر خدا هیچ بهانه نخواهیم داشت.


هزار تومن هزار تومن هم به التیام دردهایشان کمک می کند اما بگذاریم جیب هایمان کمی آخ بگوید.

حضرت مجتبی (علیه السلام) که الگوی ما باید باشند،
دوبار تمام دارایی و سه بار نیمی از دارایی خویش را برای مستمندان دادند.


ما هم لااقل یک دهم از دارایی خود را، یک صدم، ...


این پیام را به همه دوستانت برسان

و

همین امروز تا پایان وقت اداری، یه سر به بانک ملی بزن.


شاید فردا دیر باشد.

بعضی کودکان سومالی هستند که اگر همین الان هم کمکشان کنی، زنده نخواهند ماند


دست کم، دیگر کودکان را زودتر دریابیم.

شماره حساب ۹۹۹۹۹ و شماره حساب سیبای ۰۱۹۹۹۹۹۹۹۹۰۰۳ جمعیت هلال احمر نزد بانک ملی برای کمک به قحطی زدگان سومالی
در ضمن شماره ی شبای این حساب به قرار ذیل است
ir770170000000199999999003
فایل صوتی زیر را دانلود بفرمائید

حجم:کمتر از 1 مگابایت

دانلود
-------------------------------------------------

درباره ی وضعیت سومالی
-------------------------------------------------
برای آگاهی كسانی كه چنین وضعیتی در یك گوشه برایشان عجیب می‌نماید، باید گفت هم اکنون سومالی، تنها كشوری است كه از سال 1991 دولت ندارد. در واقع، پس از سرنگونی «زیادباره» دیكتاتور هشتاد ساله سومالی در سال 1991، شورشیان به جان یكدیگر و مردم سومالی افتاده و سومالی را به سرزمین وحشت تبدیل كردند. سازمان‌های بین‌المللی كه سومالی عضو آنهاست، یعنی سازمان ملل، سازمان وحدت آفریقا، اتحادیه عرب و سازمان كنفرانس اسلامی در این بیست سال به ویژه در دو سال اخیر، نتوانسته‌اند کار موثری برای نجات و کمک به مردم این كشور انجام دهند و صلح و امنیت و غذا همچنان رویای دست‌نیافتنی مردم مسلمان سومالی است و 38 هزار سرباز خارجی مستقر در سومالی که بیشترشان امریکایی هستند نیز نتوانسته جهنم سومالی را تحمل‌كردنی كنند

خشکسالی سومالی بدترین فاجعه انسانی جهان رئیس کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، خشکسالی و قحطی در سومالی را "بدترین فاجعه انسانی" جهان خواند و خواستار کمک فوری جامعه جهانی به ساکنان مناطق بحران زده شد.

سرویس بین الملل ایرانیار، آنتونیو گوترس رئیس کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد که به کنیا سفر کرده است پس از بازدید از اردوگاه "داداب" کنیا که پناهندگان متاثر از خشکسالی سومالی را در خود جای داده است، وضعیت به بار آمده از قطحی در این کشور را به عنوان "بدترین فاجعه انسانی" در جهان توصیف کرد.
گوترس خواستار حمایت گسترده جامعه جهانی از 380 هزار نفر قحطی زده ای شد که تخمین زده می شود در ماه‌های اخیر از سومالی راهی کشور کنیا شدند و در این اردوگاه سکنی گزیده اند.
آنتونیو گوترس گفت:"من شکی ندارم در جهان امروز مورد سومالی بدترین فاجعه انسانی است و من هیچ زمان اردوگاهی که پناهندگان آن چنین وضعیت نا امید کننده ای داشته باشند را ندیده ام. من مادری را دیدم که 3 فرزند خود را در راه رسیدن به اینجا از دست داده بود".

وی افزود:"این کمپ ، کمپ فقیر ترین فقیرها و آسیب پذیرترین آسیب پذیرهاست."
----------------------------------------------------------------------------
به امید ظهور عزیز دلمان، امام عصر، مهدی زهرا - عجل الله تعالی فرجه