خدایـــــــــــــــــــــا شـــــــــــــــــــــــــکرت که انتخابم کردی !!!

کعبه ! ای آستان سبز سجودم 

اين روزها همه جا حرف ازمکه و مدينه، بقييع و مسجد النبی است، و من باز هم حال و هوای عجيبی پيدا کردم.

دلم مدينه می خواهد و شب های بقييع، مسجد النبی و خانه فاطمه زهرا (س)، مسجد الحرام و کعبه و...و... ؛

هميشه مشتاق بودم که در کنار بقيع ختم انعام کنم، در مسجد شجره با صدای بلند زيارت عاشورا بخوانم، در غار حرا دو رکعت نماز حاجت، روی کوه صفا ختم قرآن کنم و به نيت روزهای سال دور خانه خدا طواف،...

وقتی فهمیدم که اسم من و همسرم برای عمره دانشجویی امسال انتخاب شده، از خوشحالی داشتم بال در می آوردم و حالا بيشتر از پيش، مشتاقم و منتظر ...

آنقدر که در حد اين جسم ناتوانم نيست، ديگر حتی گريه هم آرامم نمی کند، اينبار با تمام وجودم بقييع را می خواهم، صفا را ، کعبه و طواف را، جبل النور را، ...

خدايا کمکم کن تا ايمانم قوی و اراده ام استوار تر گردد....

هر شب به شوق کعبه خدا خدا می کنم همی

با پای دل سر به بيابان حرا می کنم همی

بر درگه اقرا بسم الربک الذی خلق

يا محمدا يا محمدا می کنم همی

لبیک اللهم لبیک

سلام کعبه! سلام آستان سبز ســجودم
سلام قبله‌ ی من! هستی‌ ام، تمام وجودم

سلام عشق نجیبی که صاف و ساده و پاکی
فــدای نیــم نگاهــت تـــمــام بــــود و نبــودم

شب است و بسته‌ام احرام اشک را به نگاهــم
شب است و منتظر یک طواف، کشف و شهودم

رسیده‌ام به تو در اوج عشق و شور و تعزّل
رسیده‌ام به تو دراولـــین پــگــاه صــعــودم

زلال و ساده و بی پرده می‌سرایمت امشب
پس ازگذشتــن عمری که پرده دار تــو بودم

دلم کــبوتـرکی بــود از نــژاد تــحیــر
که سر بریده‌ام آن را در آستان ورودم

به زیر بارش چشمان آشنای تو امــشـب
چه پاک و آبی و آرام و مهربان شده بودم!

مرا کبـوتر این گنبد ستاره نشــان کـن
که روی بام تو معنا شود فراز و فرودم

رسیده لحظه بدرود و مثل لحظه احرام
دوباره درتـب لبیک، درگــرفتــه وجــودم!

 لبیک اللهم لبیک

خداوندا !

در آن هنگام كه نام پر جلال تو در خاموشی دل من طنین می‌افكند و دست توانای تو با قدرت بی‌پایان خویش بار كمرشكن گناه را از پشت من برمی‌داشت و زمانی كه اراده مقدس تو ما را از دنیای تیره یأس و محنت به در می‌برد و دریچه آسمان امید را به رویمان می‌گشود و پرده تاریك غم را از پیش چشم‌مان كنار می‌زد و ما را به سرچشمه نور و صفا رهبری می‌كرد، سبزی بی‌كران عشقت هر چه بیشتر در وجودم ریشه می‌دوانید و عطش انتظار لقای تو در وجودم زبانه می‌كشید.

ای خدای پنهان از دیدگان!

سراسر عالم خلقت معبد و خانه توست تو وجودی جاودانی و بی‌منتها و قادری مطلق و توانایی، امّا هیچ یك از این صفات نمی‌تواند ذره‌ای از حقیقت وجودت را توصیف كند و روح بشری كه به زیر بار جلال و عظمتت كمر خم كرده است در برابر قدرت بی‌منتهایت به جز خاموشی چاره‌ای نمی یابد.

ای خدای بزرگ، ای حقیقت حقایق، ای فرمانروای جهان خلقت، ای مفتاح رموز كائنات! تو خود به من قدرت دادی كه با دلی آكنده از احترام، نام با عظمتت را بر زبان رانم و در برابر آستانت به زانو درآیم.

اكنون ای خدای روشنایی! در مقابل تو زانو زده‌ام. دعاها و ناله‌های جانسوز مرا بشنو. فرمان ده كه اشك در چشمان من بخشكد و به جسم و روح من توانایی ارزانی دار تا همچون پر كاهی در آستان عظیم و شگفت آور مقدس به گردش درآیم و تمام این زیبایی‌ها را كه از آن توست ستایش گویم.
اینك من مسكین در آستان معبد تو سر به خاك می‌سایم، برای دیدار عظمت تو دیده فرو بسته‌ام و دریچه قلبم را به روی تو گشوده‌ام، چه كرده‌ای كه برق بزرگی و قدرت تو در دیدگانم می‌درخشد. حال كه رازهای دل را با محرم رازم در میان نهادم، با كوله‌باری سبك‌تر و دلی عاشق‌تر و مشتاق‌تر برای عبادت حق تعالی آماده می‌شوم و همچون پروانگان به گرد شمع فروزان درگاه با عظمت تو بال و پرزنان می‌گردم.

خانه كعبه خانه دل‌هاست
ساحت قدس و جلوه‌گاه خداست
نیكبخت آن كه مثل پروانه
در طواف است گرد آن خانه
چون نصیب تو نیست فیض حضور
باش اندر طواف خانه ز دور
در ركوع و سجود سویش باش
تو هم از زائران كویش باش

«دحو الارض» روزی که زمین از کعبه دامن گسترانید

سلام به همه ی دوستان خوبم در دنیای مجازی !

بعد از چند روز غیبت با یک پست راجع به مناسبت فردا که روز 1شنبه اول آبان ماه است ، بروزم:

به همه پیشنهاد میکنم که از ثواب مناجات و دعای سحر امشب و روزه ی فردا غافل نشین.

به فرموده امیرالمؤمنین(ع) نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنجم ذی القعده بود و برای آن اعمالی چون «روزه»، «نماز» و «شب‌زنده‌داری» توصیه شده است.

«دحو الارض» مطابق با بیست و پنجم ماه ذی‌القعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید، از این روز، بخش‌هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن کرد تا کم کم به شکل یک چهارم خشکی‌های امروزی درآمد.
 
مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد، مکان کعبه شریف و بیت الله الحرام بود.
 
«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده‌اند، منظور از «دحوالارض» (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب‌های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود، این آب‌ها، به تدریج در گودال‌های زمین جای گرفتند و خشکی‌ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده‌تر شدند. 
 
از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی‌ها و بلندی‌ها یا شیب‌های تند و غیرقابل سکونت بود، بعدها باران‌های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره‌ها گستردند، اندک اندک زمین‌هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان، کشت و زرع پدید آمد، مجموع این گسترده شدن، «دحو الارض» نام‌گذاری می‌شود.
از امیرالمومنین علیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.»
به نظر برخی از مفسران، آیه 30 سوره نازعات «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا»، به همین واقعه اشاره دارد، گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ داده‌اند که اهمیت آن را دو چندان کرده است؛ از جمله:
- میلاد حضرت ابراهیم علی نبینا وآله وعلیه‌السلام
- میلاد حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام
- خروج رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از مدینه به همراه هزاران حاجی به سوی مکه، به قصد حجة الوداع. در این سفر وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها و نیز تمامی همسران پیامبر(ص) نیز ایشان را همراهی می‌کردند.
 
- در روایتی نیز آمده است که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه‌الشریف در همین روز قیام خواهد کرد.
 
اعمال شب و روز دحو الارض
 
*روزه: یکی از آن چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است، در روایتی روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است، هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود، از برای روزه‏دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند، این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر شده، از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است.  
* نماز: نمازی که در کتب شیعه قمیین روایت شده است، آن دو رکعت است، در وقت چاشت در هر رکعت بعد از «حمد»، پنج مرتبه «توحید» و «الشمس» بخواند و بعد از سلام نماز بخواند «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، پس دعا کند و بخواند «یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ» .
*دعا: خواندن این دعا است که شیخ در «مصباح» فرموده، خواندن آن مستحب است:
اللَّهُمَّ دَاحِي الْكَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ كَاشِفَ كُلِّ كُرْبَةٍ أَسْأَلُكَ فِي هَذَا الْيوْمِ مِنْ أَيامِكَ الَّتِي أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِينَ وَدِيعَةً وَ إِلَيكَ ذَرِيعَةً وَ بِرَحْمَتِكَ الْوَسِيعَةِ أَنْ تُصَلِّي عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ الْمُنْتَجَبِ فِي الْمِيثَاقِ الْقَرِيبِ يوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ كُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَى كُلِّ حَقٍّ وَ عَلَى أَهْلِ بَيتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِي يوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِكَ الْمَخْزُونِ غَيرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ يا خَيرَ مَدْعُوٍّ وَ أَكْرَمَ مَرْجُوٍّ يا كَفِي يا وَفِي يا مَنْ لُطْفُهُ خَفِي الْطُفْ لِي بِلُطْفِكَ وَ أَسْعِدْنِي بِعَفْوِكَ وَ أَيدْنِي بِنَصْرِكَ وَ لا تُنْسِنِي كَرِيمَ ذِكْرِكَ بِوُلاةِ أَمْرِكَ وَ حَفَظَةِ سِرِّكَ وَ احْفَظْنِي مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَى يوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِي أَوْلِياءَكَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِي وَ حُلُولِ رَمْسِي وَ انْقِطَاعِ عَمَلِي وَ انْقِضَاءِ أَجَلِي اللَّهُمَّ وَ اذْكُرْنِي عَلَى طُولِ الْبِلَى إِذَا حَلَلْتُ بَينَ أَطْبَاقِ الثَّرَى وَ نَسِينِي النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَى وَ أَحْلِلْنِي دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِي مَنْزِلَ الْكَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِي مِنْ مُرَافِقِي أَوْلِيائِكَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِكَ وَ اصْطِفَائِكَ وَ بَارِكْ لِي فِي لِقَائِكَ وَ ارْزُقْنِي حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِيئا مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِي حَوْضَ نَبِيكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِي مِنْهُ مَشْرَبا رَوِيا سَائِغا هَنِيئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِي خَيرَ زَادٍ وَ أَوْفَى مِيعَادٍ يوْمَ يقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِيائِكَ الْمُسْتَأْثِرِينَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِكْ أَشْياعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِكَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِكَهُمْ وَ ضَيقْ عَلَيهِمْ مَسَالِكَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِكَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِيائِكَ وَ ارْدُدْ عَلَيهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِينِكَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِكَ فِي أَعْدَائِكَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِكَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَيتَ إِلَيهِ مِنَ الْأَمْرِ فِي لَيلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَكَ حَتَّى تَرْضَى وَ يعُودَ دِينُكَ بِهِ وَ عَلَى يدَيهِ جَدِيدا غَضّا وَ يمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ يرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيهِ وَ عَلَى جَمِيعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِي كَرَّتِهِ حَتَّى نَكُونَ فِي زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِكْ بِنَا قِيامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَيامَهُ وَ صَلِّ عَلَيهِ [عَلَى مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَينَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَيهِ [عَلَيهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ * زيارت حضرت امام رضا عليه السلام : كه بهترين و بافضيلت‌ترين عمل مستحبي اين روز است.

ماجراي عهدنامه‌ای كه 29 رزمنده را آسماني كرد

یک رزمنده دفاع مقدس ماجرای عهدنامه‌ای را روایت کرده است که 44 رزمنده آن را امضا کردند و از این جمع امضای 29 نفر رنگ و بوی شهادت گرفت.

 هشت سال دفاع مقدس در جبهه‌های نبرد به پایان رسید؛ همه مجبور بودند به شهرهایشان بازگردند؛ برخی رزمندگان به قدری با حال و هوای پاک جبهه مأنوس شده بودند که تحمل فضای شهر را نداشتند و آنجا ماندند تا رشادت‌ها را روایت کنند.
 
برخی دیگر یادگاری‌هایی را از آن لحظات آسمانی و روحانی با خود به شهرها آوردند و آن یادگاری‌ها مونس دلتنگی‌هایشان ‌شد؛ هر وقت دلشان از روزگار می‌گیرد به یاد آن روزهایی که فقط صداقت بر دل‌ها حکومت می‌کرد، گریه می‌کنند و صدای هق‌هق گریه‌هایشان دل زمین را می‌شکند.
 
عکس‌های دسته ‌جمعی، لباس‌های خاکی، پوکه‌های خالی، زخم‌های عمیق، دل‌های شکسته، نامه‌های عارفانه، زنجیر زنگ زده و پلاکی رنگ پریده، وصیت‌نامه‌ها و ده‌ها یادبود دیگر همه و همه تکه‌هایی از آینه بزرگ دفاع مقدس است که بر روی طاقچه‌ حافظه‌ این ملت خودنمایی می‌کند.
 
یکی از رزمندگان دفاع مقدس که از 13 سالگی در جبهه‌ها حضور یافته است، یادگاری از آن روزها دارد که 26 سال از آن مانند چشم‌هایشان مراقبت کرده است و حتی اجازه نداده گردی روی آن بنشیند؛ این یادگاری عهدنامه‌ای است که 44 رزمنده آن را امضا کرده‌ند و از میان آن جمع 29 پرستو بال پرواز گشودند.
 
روی این پارچه 44 امضا و یک دنیا عشق به یادگار مانده است که مونس تنهایی‌ها و دلتنگی‌های «اسماعیل زمانی» همان رزمنده 13 ساله دوران دفاع مقدس است.
 
اسماعیل زمانی اینگونه از «باغ پارچه‌ای» برای ما روایت می‌کند "کلاس پنجم ابتدایی معلمی به نام خانم «اسدی» داشتیم که با چادر به مدرسه آمده و در کلاس ما دانش‌آموزان دختر و پسری که به صورت مختلط در سر کلاس حضور داشتند، تدریس می‌کرد؛ او به ما آموخته بود اگر در کنار هم هستید، سعی کنید از یکدیگر مطالبی یاد بگیرید. با توجه به آن نصیحت معلم، تصمیم گرفتم هر سال در مدرسه و شرایطی که حضور پیدا می‌کنم، از دوستان و همراهانم جمله‌ای را در قالب پند، سفارش و یادگاری دریافت کنم؛ برای این کار دفترچه‌ای تهیه کردم و دوستان مطالبی را برای تبادل اندیشه برایم به یادگار گذاشتند.
 
من 13 ساله بودم و برادر شهیدم «مهرداد» 12 ساله که به جبهه رفتیم؛ در جریان عملیات «والفجر 8» با خود گفتم «تعدادی از رزمنده‌هایی که اکنون در کنار ما زندگی می‌کنند، اگر چه زمینی هستند اما روح آسمانی دارند، آنها افرادی هستند که با ندای آسمانی به جبهه‌ها آمدند».
 
نمی‌دانستیم چه اتفاقی می‌خواهد در این عملیات بیفتد؛ فقط تمام دوره‌های آموزشی از غواصی تا رزم در خشکی و آب و عبور از رودخانه را گذراندیم. پس از گذراندن دوره آموزشی در نخلستان روستای «رحمانیه» بهمن‌شیر آبادان، فرمانده در حال تقسیم نیروهای گردان بود؛ در این حین به ذهنم رسید «چطور می‌شود از کسانی که در حال جدا شدن از ما هستند، یادگاری داشته باشم شاید دیگر آنها را نبینم».
 
ضمن مشورت با «حجت‌الاسلام قندهاری» ـ نماینده ولی فقیه در استان گلستان ـ که در جنگ تحمیلی به وی «دایی غلام» می‌گفتیم، پارچه‌ای تهیه کردم. پارچه را به شهید «نبی‌الله دیلمی» دادم که با دست خط زیبایش دعای عهدی که در عیدغدیرخم خوانده می‌شود را بنویسد؛ وی در پایان آن نیز نگارش کرد «اَلّلهُمَّ إنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إلاَّ خَیْراً وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِه مِنَّا».
 
پارچه «عهدی با بهشتیان» آماده شده بود، وقتی پارچه را به بچه‌ها می‌دادم در ابتدا می‌گفتم «این مطلب را بخوانید و در فردای قیامت ما را شفاعت کنید»؛ به سراغ بچه‌هایی که نور بالا می‌زدند، ‌رفتم و به تعبیر شهید «حسن باقری» آنهایی که اهل دل هستند، این پارچه را امضا کردند؛ 44 نفر از همرزمان این پارچه را امضا کردند.
 
از میان امضاکنندگان این پارچه،‌ امروز جسم 29 نفر از آنها به آسمان پرکشیده است. برخی از آنها در «والفجر 8» و برخی دیگر در عملیات‌های «کربلای 4و 5»، «مرصاد» یا در طول دفاع مقدس به شهادت رسیدند. 
 
شهید «مجتبی مداح» یکی از امضاکنندگان بود؛ وی موقع سحر بین دو نخل قبری کنده بود و در آنجا نماز شب می‌خواند؛ می‌دیدم که او چگونه با خدا صحبت می‌کند؛ شهدا مصداق بارز صداقت و امانتداری در محضر خدا بودند؛ آنها چشم، جسم و دل خود را خوب حفظ کردند و فقط آن را برای خدا نگهداشتند.
 
این رزمنده دفاع مقدس در رابطه با نحوه نگهداری این پارچه می‌گوید: از سال 1364 این پارچه مونس من بوده است؛ برای نگهداری از آن با یکی از دوستانم که مهندس نساجی بود، مشورت کردم و او مرا در این زمینه راهنمایی کرد.
در طول این سال‌ها این عهدنامه که بوی بهشت می‌دهد را در درجه خاصی از یخچال فریزر نگهداری می‌کنم؛ البته از این عهدنامه اسکن و کپی گرفته‌ام تا نسل‌های بعدی از آن بی‌بهره نباشند؛ عهدنامه را در سفرهای معنوی نیز همراه خود می‌برم.
 
وی به برکات این پارچه اشاره کرده و بیان می‌دارد: یکی از برکاتی که این پارچه دارد این است که پدر و مادر و فرزندان شهدا با دیدن دست خط و امضا فرزندان و عزیزانشان حس و حال خاصی دارند و همین برای من بسیار ارزشمند است.
 
اسامی 29 نفر از امضاکنندگان «باغ پارچه‌ای» که امروز در بهشت اعلی خداوند از خان نعمت او روزی می‌خورند، بدین شرح است: 
 

شهیدان :
نبی‌الله دیلمی / مجتبی مداح / مهرداد زمانی / رضا قنادلی / حجت‌الله شیرین‌بیان / رسول ابراهیمی / محسن مزجی / بهروز مشتاقی / حسین رنجبر / عبدالله شهروی (فرمانده گردان در عملیات کربلای 5) / اسماعیل نیک‌صفت / حمیدرضا ناظری / ابوالفضل تفکری / عباس عربی / سیاوش (سلمان) کنشلو / موسی نصیریان / نریمان مطهری / محمود مقبلی / حسن رامعی / فریدون شاه‌حسینی / تیمور شاه‌حسینی / حسین فیصلی / سیاوش پازوکی / مهدی هادی / محمدتقی توحیدی‌نیا / قاسم صبوری / احمدرضا طاهری / سیدمحسن موسوی / رسول ایوانکی

سخنان رهبر انقلاب در همایش فلسطین

بخشی از سخنان رهبر انقلاب که شرکت‎کنندگان در همایش فلسطین را به وجد آورد

رهبر معظم انقلاب اسلامی در پنجمین همایش بین المللی حمایت از انتفاضه مردم فلسطین که در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی در حال برگزاری است در سخنانی تاریخی، مواضعی بسیار مهم را پیرامون مسئله فلسطین بیان فرمودند.
ایشان در این سخنان با اشاره به طرح دو دولت و تاسیس کشور فلسطینی فرمودند:
 فلسطین، فلسطین از نهر تا بحر است؛ نه حتی یک وجب کمتر.
فیلم این سخنان که با استقبال شرکت کنندگان در همایش روبرو شد را در ادامه ببینید:


برای دانلود کلیک کنید

متن کامل بیانات امام خامنه ای در
كنفرانس حمايت از انتفاضه فلسطين‌ در ادامه مطلب ...

ادامه نوشته

از نت هم میتوان به خدا رسید...

به نظرتان از نت هم میتوان به خدا رسید؟!

من می گویم که میتوان...
نه مگر این است که گفته اند که کور بودن و نامحرم ندیدن هنرنیست....
نه مگر این است دور نگه داشتن خود قصه ی همان گربه ی دوست داشتنی و بوی بد گوشت است؟!
من می گویم میتوان اما نه همیشه که اگر اینگونه بود ایران مهد عارفان الهی در دوره ی ضد خدایی بود...

اگر تنها رسیدن ملاک باشد پس می توان در نت هم شهید شد...
شهادت!
آری جمله غریبیست در این وادی ظلمانی این روزگار کژاندیش ناهماهنگ!
این روزها دیگر از حاج احمد نمی نویسند شاید چون حضور تماشگران بانو در ورزشگاه ضد آزادی (فکری) مهم تر است!
شاید هم خیر...
این روز ها حاج احمد که جای خود دارد ، حاج قاسم هم هوای رفتن دارد همچون...

بی خیال!
مهم جانباز قطع نخاعی نیست بلکه مهم این است که سپاه(ان) با وجود دو برد حذف می شود...

نمی دانم شاید حق با آن آقازاده ی "ته رانی" "پای تخت" نشین میلیاردر است که ماشین 6 میلیاردی سوار میشود
اصلا بی خیال جیرفت و کهنوج!

آری بی خیال!
در نت همه او هستند و کسی به فکر او نیست!

اصلا بی خیال که مراد یاعلی روزمره علیّ که نام الله است بود و در نت این نیست!
اصلا بی خیل که این نوعی شرک خفیف است!
اصلا به ما ربطی ندارند که انشاالله کفر است و ان شاءالله درست...
تنها به ما ربط دارد که با وی پی ان کشتی بگیریم...

ولش کن ،حوصله ات سر رفت بی خیال!

من نمی دانم ولی خداست که می داند شاید بتوان از نت هم به او رسید ...شاید

 بی خیال!

دختر خانم! روزت مبارک…

چرا حسادت؟
نوش جان پدرت باشد اصلا
آن بوسه های مکرر…

آقای ما خوب می داند،
سخت است که آدم،
دختر داشته باشد
و دست نه!

برگرفته از:  میوه ممنوعه



بانو ! قسم به پنجره هاي ضريح تو .... اين آستان توست که باب الرضاي ماست

بانوي غزلهاي عاشقي؛ يا معصومه (س) ! اينک به شوق تو نبضها سرشار مي زنند
 


دختران ايراني ! روز ملي دختران ، فرخنده وجود پر مهرتان 

درسهایی از دفاع مقدس برای رزمندگان و فرماندهان سایبری

کلیک به جای شلیکــ

دفاع مقدس در تاریخ ایران چون برگ زرینی می درخشد. حادثه ای که برای هر ایرانی باعث مباهات است و برای غیر ایرانی درس بزرگ مقاومت! این درس را ملت ایران از مکتب علوی و فاطمی و حسینی فراگرفته بوند.

پژوهشگاهها مشغول تدوین تاریخ و اسناد دفاع مقدس هستند. شاید سوال باشد که چه لزومی دارد که اینهمه روی مساله دفاع مقدس تاکید می کنید که جوبا را بارها به بیانهای مختلف از زبان رهبرمعظم انقلاب شنیده ایم.

اما یکی ار ابعاد لزوم بررسی دقیق دفاع مقدس نیازی است که الان در منطقه و در خود ایران مشاهده می گردد.

جدا الان در منطقه لازم است که از فرهنگ جبهه و شیردلان روز و عابدان شب گفته شود. اما صحبت من در این نوشته با جهادگران سایبری است.

با آنها که دریافته اند که الان یکی از سنگرهای مبارزه سنگرهای مجاز است. فهمیده اند که الان به جای شلیک باید کلیک کرد. باید از ابزار خودشان بر علیه خودشان استفاده کرد و برای تولید ابزار خودی هم تلاش کرد.

به نظر حقیر بر هر جهادگرسایبری لازم است که با روحیه جهادی و فرهنگ دفاع مقدس انس داشته باشد.

به مواردی اشاره می گردد:

1.تکلیف مداری:

یکی از ویِژگیهای رزمندگان و فرماندهان تکلیف محوری بود. شکست و پیروزی معیار نبود بلکه مهم انجام دادن آن تکلیفی بود که بر عهده اشان بود.

2. اطاعت از فرماندهی واجب است

آنجا حرف فرماندهی فرمان حضرت امام (ره) بود. آنها روحیه اطاعت پذیری داشتند.

3. نگذارید حرف امام زمان زمین بماند

فدایی ولایت بودند به معنای واقع! با عشقش زندگی می کردند و با پیامش شور می گرفتند. یک رابطه عاشقانه عارفانه با ولی زمان /عج/ داشتند.

4. استقامت و پایداری

در اوج بحرانها صبر میکردند و دلزده نمی شدند. در برابر سختیها خم به ابرو در نمی آوردند.

5. اعتماد بر نیروی جوان

متوسط سنی فرماندهان بزرگ که کمر دشمنان را خم کرند 23 سال بود. بزرگمردان کوچک زیاد بودند در جنگ!

6. ابتکار

در برابر محرومیتها دست روی دست نمی گذاشتند. ابتکاراتی می کردند که به صورت مفصل در کتب متعدد به آن اشاره شده!

7. روحیه ایثار و گذشت و برادری در بین خودشان

باید گفت نمونه ای بود از مدینه فاضله!

8. همه فدای خدا!

محبت همسر و بچه باعث نمی شد که در جبهه نباشند. همه موقعیت و مال و منالشان را فدای خدا/جل جلاله/ کرده بودند.

«ننه علي» صدا کن مرا ! دلم تنگ صدای توست

«ننه علی» سال‌هاست سکوت کرده؛ ننه علی سال‌هاست چشم به آسمان دوخته؛ ننه علی هزاران نه، میلیون‌ها نه بلکه میلیارد‌ها ثانیه را در انتظار زیسته است.

برف پیری به ابروی بلند ننه علی نشسته است. ننه علی سال‌هاست سکوت کرده، سال‌هاست چشم به آسمان دوخته و سال‌هاست آغوش باز کرده و زمزمه می‌کند: لالالا گل پونه، کجا رفتی گل خونه؟ لالالا گل زردم، نپرسیدی تو از دردم! لالالا گل ریشم، چه زود رفتی تو از پیشم. .

ننه علی در آلونکی 20 سال بر سر مزار فرزندش زندگی کرد.

خبر کوتاه بود و تأثیرگذار!

مگر می شود 20 سال سر مزار فرزندت، با عزیز‌ در خاک خفته‌ات زندگی کنی؟! ننه در این 20 سال چه زمزمه می‌کردی؟ درد دلت را چگونه به زبان می‌آوردی!‌؟

خبر هولناک بود.

20 سال در شب‌های تنهایی و حشتناک گورستان چه خیالی، لطف بیکران به ننه علی می‌بخشید؟ چگونه این شب‌ها را تاب می‌آوردی ننه علی؟ 20 سال تارک دنیا شدی!؟ دنیا چه راحت بعد از گلگون شدن علی رنگ باخت. این همه سال را چگونه تاب آوردی؟ بر سر مزار، چرا داغ دلت کهنه نشد، چطور همیشه تازه ماند؟

خبر مثل تمام خبرها نبود! بشنوی و حیرت کنی و لحظه‌ای بعد تمام شود.

خبر در تو امتداد پیدا می‌کند. خبر بیچاره‌ات کرد. شب و روزت را گرفت، تمام عناصر خبری را به یاد می‌آوری «چرا» و «چگونه» برایت بارز می‌شود. با خود می‌اندیشی چرا این خبر تمام نمی‌شود. 20 سال، 20 سال، 20 سال. . .

این 20 سال با تمام 20 سال‌های دیگر فرق می‌کند. انگار مثلا فردی پس از 20 سال اسارت آزاد می‌شود. اما انگار 20 سال اسارت در دست هر دژخیم بداندیش و بدسگال برای هر آرمان مقدس باشی، باز هم سنگ 20 سال ننه علی نمی‌شود.

بی‌اختیار دستم به تلفن می‌رود، تلفن خانه مادر زنگ می‌خورد. بوق ممتد بوق! بوق! بوق! آه! این بوق لعنتی تمامی ندارد. دلم می‌خواهد صدای مادرم را بشنوم عزیزترین و مهربان‌ترین صدای ماندگار جهان. دلم می‌خواهد آن طرف گوشی صدایم بزنند.

* دلم تنگ صدای توست، مادر!

دلم تنگ صدای توست، مادر! گوشی را قطع می‌کنم. خورشید پاییزی طنازی می‌کند. گرما می‌بخشد. آرام و مهر‌نواز مهر می‌بخشد، برگ‌های صنوبر و نارون صبورانه به اتمام می‌رسند، می‌رقصند و بر خاک می‌افتند. باد بی‌معطلی می‌وزد خنک و مهربان؛ اما انگار مادر سکوت کرده است. انگار مادر سالهاست جواب تلفن را نمی‌دهد انگار مادر! بوق ممتد لعنتی بوق! بوق! بوق!

مادر انگار سوار برگ‌های از نفس افتاده پاییز شده است. مادر سالهاست دیگر حرف نمی‌زند. مادر لالایی بخوان، مادر بخوان.

مادر، گهواره جهان سال‌هاست تاب نمی‌خورد، انگار تا تو دست بر گهواره نزنی، خیال رفتن ندارد. تلفن بوق ممتد می‌زند. بوق می‌زند. به خانه ننه علی می‌رسم «خانی‌آباد نو» نزدیک‌ترین محل مسکونی به بهشت‌زهرا، بوستان 22 پلاک 30 زنگ در را می‌فشاری. پسرک بازیگوش از طبقه اول متعجب نگاهمان می‌کند نمی‌گذارد زبان در دهان بچرخد.

بقیه در ادامه مطلب...

مادر! تو تنها مادر علی نیستی! تو مادر تمام شهیدانی، مادر گلگون‌کفنانی که با لب خونین بر ارزش‌های مقدس بوسه زدند.

پس مادر! صدا کن مرا که صدای تو خوب است؛ صدای تو سبزینه خوبی‌هاست. . .

ادامه نوشته

دیدار جمعی از جانبازان قطع نخاعی با رهبر انقلاب



بسم رب الشهدا و الصدیقین
حسینیه امام خمینی، امروز در آخرین روز از هفته دفاع مقدس، در دیدار رهبر معظم انقلاب با شماری از جانبازان قطع نخاعی، سرشار از عطر حماسه و ایثار و استقامت شد و خاطرات دلدادگی و وفاداری رزمندگان میهن را به اسلام و امام و انقلاب دوباره در یادها زنده كرد.
در این دیدار كه لبریز نشاط و طراوت معنوی بود، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از نزدیك با ده‌ها نفر از اسوه های صبر و استقامت، گفتگو كردند و ایمان و پایداری آنان و خانواده های عزیزشان را مورد تحسین و تجلیل قرار دادند.
رهبر انقلاب اسلامی سپس در جمع جانبازان ایثارگر و خانواده‌های معظم آنان، تجلیل از جانبازان را تجلیل از نمونه ها و نمادهای ایثار خواندند و افزودند: تكریم و تعظیم جانبازان، مفهوم واقعی ایثار را در ذهن جامعه، عینی و مجسم می‌كند و این، كار بسیار مهمی است كه نظام و جامعه، امروز به آن نیاز جدی دارند.
ایشان زبان را از تشریح عظمت كار جانبازان، حقیقتا قاصر و ناتوان خواندند و افزودند: ایثارِ یك عمر هستی و سلامتی و آسایش در پای اسلام و انقلاب، معامله‌ای بسیار سودمند با معبود یكتاست كه پروردگار در قرآن كریم به آن بشارت داده است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تشكر صمیمانه و ابراز احترام حقیقی به همسران، مادران، پدران، فرزندان و پرستاران جانبازان خاطرنشان كردند: خدمت صادقانه و با روی خوش به جانبازان عزیز از بزرگترین ایثارها و از برجسته‌ترین جهادهاست و نزد خداوند از اجری عظیم برخوردار است.


رهبر انقلاب اسلامی، بشر را از درك و بیان عظمت صبر مستمر و طولانی خانواده‌های جانبازان عاجز دانستند و خاطرنشان كردند: پروردگار منان لحظه لحظه‌ی صبرِ زیبا و جمیل شما را در خدمت به جانبازان محاسبه می‌كند و پاداشی كریمانه، ذخیره‌ی آخرت شما قرار می دهد.
ایشان، با تكریم شهیدان والا مقام خاطرنشان كردند: وزنه ایثار جانبازان 70 درصد و قطع نخاعی و گردنی، به تعبیری، سنگین‌تر از مسئله شهادت است چرا كه این جانبازان با رنج و مشكلات همیشگی روبرو می‌شوند و تقوا، صبر و ایستادگی مداوم آن‌ها، و حساب كردن این مشكلات با خدا، اجری مضاعف و رشد یابنده را نصیب این عزیزان خواهد كرد.
در ابتدای این دیدار سرلشكر جعفری فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اشاره به برنامه‌های سپاه در تجلیل از جانبازان گفت: ترویج فرهنگ ایثارگری و شهادت در اولویت برنامه های فرهنگی سپاه پاسداران قرار دارد.
آقای زریبافان معاون رئیس‌جمهور و رئیس بنیاد شهید و ایثارگران هم گزارشی از فعالیت‌های این بنیاد در تجلیل و تكریم جانبازان و خانواده‌های آنان بیان كرد.



جانم فدایت رهبرم

دوستان خوبم میتونین از لینک زیر این لحظات زیبا رو دانلود کنین :

کلیپ تصویری دیدار رهبری با جانبازان قطع نخاعی

آنچه که در ادامه می خوانید حاشیه های برنامه دیدار مقام معظم رهبری با جانبازان قطع نخاع است.

_ قرعه به نام من درمی‌آید و قرار می‌شود حاشیه‌های دیدار رهبر با جانباز‌ها را پوشش بدهم. و این برای من یعنی برآورده شدن آرزویی ۲۹ ساله و دیدن آقا از نزدیک و شنیدن صدایش و بدون دردسر رفتن و نشستن آن جلو جلوهای حسینیه امام خمینی. خودم را تصور می‌کنم که دارم شانه به شانه آقا راه می‌روم. در واقع شاید هیچکس نفهمد برای امثال مایی که چندین سال فقط توانسته‌ایم روی وبلاگ‌هایمان قربان، صدقه آقا برویم؛ مهیا شدن شرایطی برای دیدن ایشان از نزدیک، آنهم در یک دیدار صمیمانه چه معنایی دارد...؟! و این حرف‌ها و فکر‌ها همینطور توی ذهنم چرخ می‌خورد تا اینکه می‌رسم جلوی درب ورودی بیت.
بقیه در ادامه مطلب ...

ادامه نوشته

شهیدی كه پس از 26 سال در آغوش مادر آرام گرفت




'شهید جلال رییسی' كه در سال 1364 در منطقه تنگ ابوغریب به درجه رفیع شهادت نایل آمد، پس از 26 سال دوباره به آغوش مادر باز گشت.

مادر این شهید كه اكنون 80 سال سن دارد و از دوری فرزند قامت نحیفش خمیده، چند روزی است كه آغوش گرم مادرانه خود را پذیرای پیكر بی جان فرزندش 'جلال' كرده است.

مادر شهید رییسی پس از 26 سال فراق فرزند، این روزها با دردانه خود به خلوت نشسته و با صدایی آهسته و شكسته، لالایی بغض آلودی را در وجود دلبندش نجوا می كند.

'هی بخواب جانم، بخواب رودكم' اینها نجواهای مادری است كه سال ها در حنجره بغض آلودش نهفته بود.

امروز كه مادر، فرزندش را در آغوش گرم خود فشرده، احساس غریبی نداشت. اما سخت می نالید و اشك می ریخت. آخر بعد از این همه سال فردا بار دیگر پسر نیامده، مادر را با دنیایی پر از حسرت تنها می گذارد و به آغوش خاك باز می گردد.

آری اینجا بود كه اشك همه درآمد و هق هق بستگان و میهمانان این ضیافت مادر و فرزند، در ناله های مادری رنجور گم شد.

كمی آن طرفتر یك نفر زانوی غم را بر كشید. آری او نیز یادگاری از دوران خاطرات قمقمه و كوله پشتی بود كه با خود زیر لب چنین نجوا می كرد:

باز دیشب دل هوای یار كرد/ آرزوی حجله سومار كرد/ خواب دیدم سجده را بر مهردشت/ فتح فاو و ساقی والفجر هشت/ باز محورهای بوكان زنده شد/ برف و سرمای مریوان زنده شد/ از دوكوهه تا بلندای سهیل/ برنمی خیزد مناجات كمیل/ یاد كرخه رفت و رنج ماند/ قلب من در كربلای پنج ماند/ كاش تا اوج سحر پر می زدم/ بار دیگر سر به سنگر می زدم/

این دل نوشته ها لحظه های ماندگاری است كه خبرنگار ایرنا در آخرین روز وداع مادری با پیكر پاك فرزند شهیدش و از تبار روزهای عشق و ایثار به تصویر كشیده بود.

به گزارش ایرنا، شهید سرباز وظیفه 'جلال رییس' در سال 64 در منطقه تنگ ابوغریب به درجه رفیع شهادت نایل آمد و پس از 26 سال بار دیگر پیكر مطهر او به زادگاهش شهرستان جیرفت باز گشت.

پیكر شهید جلال رییسی امروز سه شنبه در شهرستان جیرفت تشییع و به خاك سپرده شد.

صدای نفس‌های آخر یک شهید

با یاد نورانیت منورهای شب‌های عملیات و داغی ترکش‌های سرخ روزهای عملیات، و با یاد نفیر تیر دوشکا و زوزه ترکش خمپاره و صدای نفس‌های آخر یک شهید.

شادی روح شهدا صلوات 

با یاد گرمان سوزان جنوب و سرمای استخوان سوز غرب، با یاد پهن دشت‌های خون جگر جنوب و بلند کوه‌های زخم خورده غرب؛ با یاد شولایی امواج آب کانال ماهی و رقص باد در میان کوه‌های ماؤوت.
با یاد نورانیت منورهای شب‌های عملیات و داغی ترکش‌های سرخ روزهای عملیات، و با یاد نفیر تیر دوشکا و زوزه ترکش خمپاره و ...صدای نفس‌های آخر یک شهید.
بهشت گمشده ما، دیار پر فرشته‌ای است که از غرب تا جنوب امتداد داشت. آنجا که شاهدانش از نسل ابراهیم بودند و بهشت را در آتش شناختند و تاریخش به نام جوانان برومندش روشنی یافت.
در این تاریخ، با جوانانی نشست و برخاست کردیم که فانی اسلام شدند. با جوانانی بر سر یک سفره، غذا خوردیم که مزه شهادت را چشیدند. با عرفایی دل دادیم که صدای زمزمه و ضجه‌های آنان، نیمه‌های شب، از بیرون چادرهای خاکی شنیده می‌شد.
اگر صفحه‌های تاریخ را ورق بزنیم هرگز نخواهیم یافت که دلاوری با حالات سوزناک و دیدگان اشک‌آلود از اینکه سالم از عملیات برگشته است، به شهر برود. ولی ما آنان را دیدیم که با صدای بلند ناله می‌زدند و گفتند: «خدایا پس کی نوبت به ما می‌رسد؟»
بهشت گمشده ما شاهدان تاریخ، اینچنین جوانانی داشت. ما شاهد تاریخی بودیم که در آن دوستانمان در کنارمان و یا بر روی دست‌هایمان به دیدار دوست رسیدند، دوستانی که سینه‌هاشان، آماج تیرهای دشمن قرار گرفت، اما جز شکر هیچ نگفتند.
ما با همین دیدگانمان، خون‌های جاری شده از سر دوستانمان را دیدیم.
با همین چشم‌ها دیدیم که چگونه شهدا دست‌های قطع شده‌شان را به بغل گرفته و جان به جان آفرین تسلیم کرده بودند.
ما با همین دیدگانمان، شاهد بودیم چگونه پاهای قطع شده بی‌صاحب، آواره تپه رمل‌های فکه و شلمچه بودند.
ما دیدیم که سرهای بی‌بدن، بدن‌های بی‌سر، چگونه روی شانه‌های دلاوران بسیجی و رزمنده به عقب جبهه برده می‌شدند.
ما خودمان با همین شانه‌های دردمندمان، جنازه دوستانمان را به عقب آوردیم.
ما با همین دست‌های زخمی‌مان، دست‌های قطع شده شهدا را به جنازه‌هایشان رساندیم.
خدایا تو شاهد بودی که ما با این پاها پینه بسته، چون کوهی استوار، به دنبال دشمن متجاوز می‌دویدیم و سرزمین‌های اسیر در دست آنان را آزاد می‌کردیم.
خدایا تو شاهد بودی، و تنها شاهدی که هیچگاه زیر حرف‌هایش نمی‌زند تو هستی!
پس الهی، مباد ما را که با این دست‌های خسته گناه کنیم.
مباد ما را که با این پاهای پینه بسته، معصیت کنیم.
مباد ما را که با این شانه‌های شهدا کشیده، حامل بار گناه باشیم.
و مباد ما را که حتی در این سرها که یاد شهیدان در آن ضبط شده،‌ فکری برای گناه کنیم.
خدایا، این لب‌ها را که بوسه بر پیشانی خونین شهدا زده است،
این دیده‌ها را که اشک‌های غم از برای دوستان شهیدمان ریخته است، این مشام‌ها را که بوی عطر جبهه عشق را حس کرده است؛ و همه و همه چیزمان را که در جنگ و جهاد کوچک ساخته شده است، از معصیت و گناه و خواری دورگردان و آماده جنگ و جهاد بزرگ گردان!    

آمین

مدافع 13 ساله خرمشهر ( دانش آموز شهید: بهنام محمدي )

ریزه بود و استخوانی، اما فرز، چابک، بازیگوش و سر و زبان دار. ده ساله بود. کشتی می گرفت. به بزرگ تر از خودش هم گیر می داد. شر راه می انداخت و هوارکشان می گریخت و سالن کشتی را به هم می ریخت.

دانش آموز شهید: بهنام محمدي

اولین شعاری که یادش می آمد با اسپری روی دیوار بنویسد، همین بود: «یا مرگ یا خمینی، مرگ بر شاه ظالم.» شاهش را هم، همیشه برعکس می نوشت. پدرش هر چه می گفت که بهنام نرو، عاقبت سربازها می گیرندت، توجه نمی کرد. اعلامیه پخش می کرد، شعار می نوشت و در تظاهرات شرکت می کرد. گاهی نیز با تیر و کمان می افتاد به جان سربازهای شاه.
 
تابستان ها می رفت مکانیکی. در تعمیرگاه از زیر کار درنمی رفت، وقتش را هم تلف نمی کرد. خوب به دست های استادکار نگاه می کرد تا یاد بگیرد.
 
شهریور ۵۹ بود. شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود. خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند. بهنام از این ناراحت بود که خانواده خودش هم دارد بساط را جمع می کند. باور نمی کرد که خرمشهر دست عراقی ها بیفتد. اما جنگ واقعاً شروع شده بود. بهنام تصمیم گرفت بماند.
 
اولش شده بود مسئول تقسیم فانوس میان مردم. شهر به خاطر بمباران در خاموشی بود و مردم به فانوس نیاز داشتند. بمباران هم که می شد، بهنام سیزده ساله بود که می دوید و به مجروحین می رسید. از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن می دهد. بچه های خرمشهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه «کلاش» و «ژ۳» مقابل عراقی ها ایستاده بودند، بعد بنی صدر گفته بود که سلاح و مهمات به خرمشهر ندهید. بهنام عصبانی بود.
 
به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام می رفت شناسایی. چند بار او را گرفته بودند، اما هر بار زده بود زیر گریه و گفته بود: «دنبال مامانم می گردم، گمش کردم.» عراقی ها هم ولش می کردند. فکر نمی کردند که بچه سیزده ساله برای  شناسایی بیاید.
 
یک بار رفته بود شناسایی، عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آب دار به صورتش زدند. جای دست های سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مانده بود. وقتی برمی گشت، دستش را گرفته بود روی سرخی صورتش. هیچ چیز نمی گفت. فقط به بچه ها اشاره کرد که عراقی ها فلان جا هستند. بچه ها هم راه افتادند.
 
شهر دست عراقی ها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا می شد که یا کمین کرده بودند و یا داشتند استراحت می کردند. خودش را خاکی می کرد. موهایش را آشفته می کرد و گریه کنان می گشت. خانه هایی را که پر از عراقی بود، به خاطر می سپرد. عراقی ها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند. گاهی می رفت داخل خانه پیش عراقی ها می نشست، مثل کر و لال ها، و از غفلت عراقی ها استفاده می کرد و خشاب ، فشنگ و حتی کنسرو برمی داشت و برمی گشت.


اسلحه‌اش از خودش بلندتر بود

 همیشه یک کاغذ و مداد هم داشت که نتیجه شناسایی را یادداشت می کرد. پیش فرمانده که می رسید، اول یک نارنجک، سهم خودش را از غنایم برمی داشت، بعد بقیه را به فرمانده می داد.
 
یک اسلحه به غنیمت گرفته بود. با همان اسلحه، هفت عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت می کرد. به او گفتند باید اسلحه را تحویل دهی. می گفت به شرطی اسلحه را می دهم که حداقل یک نارنجک به من بدهید. پایش را هم کرده بود در یک کفش که یا این یا آن. دست آخر یک نارنجک به او دادند. یکی گفت: «دلم برای اون عراقی های مادر مرده می سوزه که گیر تو بیفتند. بهنام خندید.» برای نگهبانی داوطلب شده بود. به او گفتند: «یادت باشه به تو اسلحه نمی دهیم ها!» بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت: «ندهید. خودم نارنجک دارم!» با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد.
 
زیر رگبار گلوله، بهنام سر می رسید. همه عصبانی می شدند که آخر تو اینجا چه کار می کنی. بدو توی سنگر... بهنام کاری به ناراحتی بقیه نداشت. کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا می آورد تا بچه ها گلویی تازه کنند.
 
خمپاره ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود مثل همیشه بهنام سر رسید اما ناراحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود . دکترها هم نتوانستند مانع از پریدنش شوند. شیر بچه چهارده ساله بدنش پر از ترکش شده بود و به آرزویش رسید...

دانش آموز شهید: بهنام محمدي

چشمان تيزبينش شهادت را مي‌نگرد 

چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۲۸/مهر/۱۳۵۹ پرکشید و امروز آشیانه بهنام این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای گمنام شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است .


شهادت مبارک

اهداي لوح يادبود توسط رياست محترم جمهوري به مادر بهنام

روايت ازغدي از عمليات خيبر؛ از نان كپك زده تا استخوان بيرون زده

استاد رحيم پور ازغدي در يك سخنراني به گوشه اي از عمليات خيبر و اتفاقاتي كه در آن مي افتد اشاره مي كند از نان خشك كپك زده گرفته تا استخوان هاي از بدن بيرون زده ...

استاد رحیم پور ازغدی

گوشه گوشه اين سرزمين شاهد دلاوري‌هاي جواناني است كه از جان خود گذشتند تا ذره‌اي از خاك اين سرزمين به دست نااهلان نرسد، فايل زير بخشي از سخنراني استاد رحيم پور ازغدي در خصوص دلاوري هاي جوانان اين سرزمين در دوران دفاع مقدس است.

 
 
شادی روح امام و شهدا صلوات

تشییع پیکر شهدای دفاع مقدس همزمان با شهادت امام صادق ‌(ع)


امروز اشک‏های تمام عاشقان خاندان علی از ابرهای غمگین آسمان بقیع می‏بارد و هر بار به یاد آن لحظه که زهر خصم را نوشیدی، جگرهامان به خون می‏نشیند و با چشمانی نمناک فریاد می‏زنیم:

اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّه‏ ـ یا وَجیها عِنْدَ اللّه‏، اشفع لنا عند اللّه‏

********************************************
مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت، که معجزه مهدوی علیه‏السلام به وقوع خواهد پیوست و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود!

  

سالروز شهادت امام جعفر صادق‌(ع) 26 کبوتر خونین‌بال دفاع مقدس که 19 کبوتر از دیار گمنامان هستند، بر فراز 13 استان کشور بالی دوباره به آسمان می‌گشایند.
 
  همزمان با ایام شهادت حضرت امام صادق (ع) پیکرهای طیبه و نورانی 26 شهید دوران دفاع مقدس، روز دوم مهرماه 19 نقطه کشورمان در استان‌های تهران، ایلام، چهارمحال و بختیاری، سمنان، فارس، کرمان، لرستان، گیلان، مازندران، گلستان، خراسان شمالی، مرکزی و یزد را عطرآگین می‌کنند.

دانشکده صدا و سیمای جمهوری اسلامی تهران، دانشگاه آزاد اسلامی رودهن و دانشگاه سراسری سمنان از جمله نقاطی است که میزبان شهدای گمنام خواهند شد.

تپه چغاسبز و شهرستان سرابله (شیروان چرداول) استان ایلام، شهرستان اردل استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان «بوانات» استان فارس و مرکز باغ موزه دفاع مقدس استان مرکزی با حضور نامداران آسمانی عطرآگین می‌شود.

شهدای گمنام دوران دفاع مقدس در سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) در مرکز آموزشی نیروی دریای ارتش جمهوری اسلامی ایران استان کرمان و مرکز آموزشی احمدبن موسی (ع) نیروی دریایی سپاه پاسداران استان فارس آرام می‌گیرند.

شهرستان‌های الشتر، نورآباد دلفان و پلدختر استان لرستان از دیگر نقاط میهن پهناور و مقدسمان است شهدای گمنام با حضورشان فضایی عطرآگین و معنوی را به نقاط خواهند بخشید.

همچنین 7 شهید تازه تفحص شده که شناسایی شده‌اند، در این ایام، بر شانه‌های امت شهیدپرور تشییع و به خاک سپرده می‌شوند. شهید «علی‌محمد ترابنده» از شهدای لشکر 27 محمد رسول الله (ص) شهر تهران، شهید «جلال رئیسی» از شهدای نیروی انتظامی جمهوری اسلامی شهرستان جیرفت استان تهران و شهید «احمد قدردان توماج» از شهدای لشکر 88 زاهدان بندر ترکمن استان گلستان شهدای تازه تفحص شده‌ای هستند که بعد از سال‌ها به آغوش خانواده‌هایشان بازگشته‌اند.

شهدای تازه تفحص شده، شهید «محمدحسین کریمی‌نسب» از شهدای لشکر 88 زاهدان، شهرستان بابلسر استان مازندران، شهید «محرم‌علی منتهایی» از شهدای لشکر 88 زاهدان، شهرستان آستانه اشرفیه استان گیلان، شهید «محمدرحیم علی پناه» از شهدای لشکر 88 زاهدان، شهرستان بجنورد استان خراسان شمالی و شهید «حسین منصورآبادی» از شهدای لشکر 88 زاهدان، شهرستان مهریز استان یزد پس از سال‌ها هجرت در ایام شهادت امام جعفر صادق‌(ع) بر شانه‌های امت شهید پرور تشییع و در زادگاهشان به خاک سپرده می‌شوند.

بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در پایان، با دعوت از عموم مردم شهید پرور شهرهای یاد شده به ویژه پیروان مکتب حقه جعفری درخواست کرد تا با شرکت گسترده خود در مراسم تشییع شهدا، بار دیگر با آرمان‌های امام راحل و شهیـدان سرافراز تجدید پیمان کنند.

شیعه بی قرآن ناطق گشته است

جسمِ صادق چون شقایق گشته است

********************************************
امام صادق علیه‎السلام:

سه چیز در هر کس باشد منافق است، اگر چه اهل نماز و روزه باشد: کسی که دروغ می‎گوید، کسی که وعده می‎دهد و خلاف عمل می‎کند، و کسی که امین می‎دانندش ولی او خیانت نماید..

برگي از دفتر ايام/ به بهانه آغاز هفته دفاع مقدس

 هفته دفاع مقدس گرامی باد

امام علي عليه السلام:» اِنٌ الجِهادَ بابٌ مِن ابواب الجَنهِ فَتَحةُ اللهُ لِخاصَه أوليائِهِ؛ جهاد دري از درهاي بهشت است كه خداوند آن را بر روي اولياي خاص خود گشوده است. نهج البلاغه، خطبه 27
 
31 شهريور سالروز شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم بعث عراق عليه جمهوري اسلامي ايران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نام گذاري شده است. دوران هشت سال دفاع مقدس مشروع امت سلحشور ايران درحفظ و اعتلاي نظام مقدس اسلامي حراست از مرزهاي عزت و شرف اين مرز و بوم، به مثابه يكي از حساس ترين و بارزترين برهه هاي حيات راستين اين ملت، هم چون نگيني تابناك، تا هميشه زمان، بر تارَك تاريخ حماسه و ايثار و پايداري آزادگان جهان مي درخشد. دفاع امت اسلامي ايران دربرابر تجاوز همه جانبه دشمنان اسلام، درتاريخ افتخار آفريني مبارزات حق طلبانه يك ملت سترگ، فروزان خواهد بود.
پايداري ايران اسلامي كه برخاسته ازروح وحدت و ايمان بود، در سايه هدايت هاي رهبر انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني قدس سر ه شكل گرفت و باعث احياي يك مكتب سازنده ونهضت هاي آرمان گرا و ايدئولوژي جهان گير شد. دفاع مقدس در زمينه هاي محتلف سياسي، نظامي، اجتماعي، فرهنگي و ... توانست معادلات جهاني معمول را برهم زند و تحليل هاي مادي دنيا پرستان را نقش بر آب سازد. اين حادثه عظيم، بي شك در ياد ملت بزرگ ايران خواهد ماند و غرور و سرافرازي و حماسه آفريني را در نسل هاي بعد بر جاي خواهد گذاشت.
 
جنگ تحميلي عراق عليه ايران 2887 روز به طول انجاميد كه طي آن هزار روز نبرد فعال صورت گرفت كه 793 روز حمله از سوي رزمندگان اسلام بود و 207 روز از سوي ارتش متجاوز بعثي. در طول جنگ شمار 381 هزار و 680 نفر از نيروهاي دشمن كشته و يا زخمي شدند و 72 هزار نفر به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند. در اين هشت سال 371 فروند هواپيما و 82 فروند بالگرد دشمن منهدم شد. 1700 دستگاه تانك و نفربر، 480 قبضه توپ و سه هزار و 363 دستگاه خودروي نظامي به غنيمت ايران درآمد و پنج هزار و 758 دستگاه تانك و نفربر، 532 قبضه توپ و پنج هزار و 152 دستگاه خودرو نظامي دشمن منهدم گرديد. مقاومت رزمندگان اسلام سبب شد تا ذخاير ارزي عراق كه در ابتداي جنگ، حدود سي ميليارد دلار بود، پس از شكست در علميات بيت المقدس و فتح خرمشهر به صفر برسد و پس از جنگ اين كشور بيش از هفتاد ميليارد دلار بدهي داشته باشد.

هركسي ميخواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند

شهید آوینی

شهدا شايد كريم‌ترين انسان‌ها بودند و اگر آيه كريمه‌ي « ولقد كرمنا بني‌ آدم .... » به خاطر آنان نبود، قطعا وصف ايشان مي‌كرد.

اماممان مي‌گفت:«شهادت هنر مردان خداست.» و ما سخن اماممان را شايد بارها و بارها شنيده‌ايم، نوشته‌ايم، ويا بروي ديوارها، متن‌ها و مقاله ها و شايددر وصف هزاران پيش‌نويس يك طومار خوانده‌ايم. اما ... خدا...شهادت ... هنر...مند ...و شايد...مرد، بازي با كلمات، آري زيباست و اما چقدر ... ، كاش سخن اماممان را كمي‌ هم تفهيم مي‌كرديم.اصلا بقيه را از پس، خودمان را چه مي‌گوييم؟

هنر تمام جوهره‌ي توانمنديِ مثبتِ شخصيتي يك فرد است و مرد شايد دليرترين است براي هنرمندي و خدا... شهادت ...

به خدا كه مي‌رسيم تمامش مي كنيم، قلم را روي زمين مي گذاريم تا جوهرش خشك شود و بعد دفتر را مي‌بنديم تا بل نوشته‌هايش بپوسد وبعد مي‌نشينيم به هواي فكر كردن وشروع مي‌كنيم به وقت تلف كردن و بعد مي‌رويم فلسفه مي خوانيم و مي‌شويم... . آري درست مثل شهدا كه به‌خدا رسيدند و اما تمامش نكردند قلم از دست نينداختند و تازه بازي را شروع كردند.درست مثل شهدا كه شروع كردند به لذت بردن و شايد تمام سرچشمه هنرشان همين‌جا بود... .

حال مشكلات زيادتر شد. خدا را كه هيچ، شهدا را كه هيچ، تعريف هنر و هنرمند و هنرمندِ مرد هم كه خرج لذت شهدا شد و پيش نويس يك طومار، خود، طوماري از آب درآمد و مقدمه‌اي براي‌ زاييدن طومار هاي بعدي و بعدي و بعدي و ....

پس سخن كوتاه مي‌كنيم قلم را به زمين مي‌اندازيم. ما هنوز هيچ نمي‌دانيم. ما هيچ تصويري از يك مرد، يك هنرمند، ما هيچ تصويري از خدا نداريم ... .

ما فقط داستان كربلا را مي خوانيم. ...